مصاحبه با آتنا دائمی در بارۀ وضعیت بسیار نامناسب زندان زنان در قرچک ورامین
رادیو فردا: ۲۵ شهریور، سالروز جان باختن مهسا (ژینا) امینی، خبرگزاری های داخل کشور، از جمله تسنیم که به سپاه پاسداران وابسته است، از آتش سوزی در زندان زنان واقع در قرچک ورامین خبر دادند.
این خبرگزاری های حکومتی، علت این حادثه را «آتش زدن تخت و لباسها توسط زندانیان بند اعدامیها» در اعتراض به مدیریت زندان اعلام کردند و مرکز رسانه قوه قضائیه بعد از انتشار این خبر، بهسرعت اعلام کرد که آتشسوزی «بسیار جزئی بوده و خیلی سریع مهار شده است».
پیش از این نیز بارها گزارشهایی از وضعیت بسیار نامناسب زندان زنان در قرچک ورامین منتشر شده بود و شماری از زندانیان سیاسی زن از شرایط غیرانسانی و به شدت نامساعد این زندان که در واقع به زندانیانی با جرایم جنایی و کیفری اختصاص دارد، سخن گفته بودند.
آتنا دائمی، فعال حقوق بشر که ماه ها در زندان قرچک زندانی بود، در گفتگویی مفصل با رادیو فردا، ضمن تشریح وضعیت تکان دهندهٔ زندان قرچک، ابتدا دربارهٔ آتشسوزی اخیر می گوید که به نقل از برخی منابع او، «عمدی و از طرف خود زندانبان ها بود، و وقتی زندانیان دیدند که آتش در حال گسترش است و خاموش نمیشود، دست به شورش زدند».
آتنا دائمی میگوید: عدهای هم می گفتند که برخی می خواستند مراسم سالگرد ژینا امینی را برگزار کنند که این اتفاق افتاد. اما به هرحال، چیزی که مشخص است این است که زندانیان هم شورش کردند و لباس و پتوها را هم آتش زدند و این اتفاق هم سابقه دارد. در سال ۱۳۹۷، زمانی که عفو عمومی از سوی علی خامنه ای اعلام شده بود، در روز زن حتی یک زن هم در آن جا آزاد نشد. به همین دلیل زندانیان شورش کردند و پتوها را آتش زدند و فضایی بسیار امنیتی ایجاد شد.
به گفتهٔ آتنا دائمی، در مورد اخیر هم میگویند شورش زندانیان بوده و زندانبان ها هم که از برخی از این زندانیان کینه داشتند و می خواستند آنها را عامل این آتش سوزی معرفی کنند، با ضرب و شتم آنها را از بند خارج کردند. این زندانیان در حال حاضر در انفرادی بسر می برند. پس از آتش سوزی، تلفنهای بند را هم برای یک روز قطع کردند.
با وجود انتشار خبر آتش سوزی، شماری از زنانی که در سالگرد جان باختن مهسا امینی بازداشت شده بودند، به زندان قرچک ورامین منتقل شدند و این امر بر ابعاد نگرانی ها افزود و این گمان را تقویت کرد که این اقدامات با هدف کاهش تأثیرات حرکات مدنی و اعتراضی شهروندان و ایجاد فضای ترس بیشتر صورت می گیرد.
آتنا دائمی و گلرخ ایرایی در سال ۱۳۹۶ به خاطر امضای یک بیانیه دربارهٔ اعتراضات دی ۹۶ برای «تنبیه» به زندان قرچک تبعید شدند. این دو زندانی سیاسی ۴۶ روز را در انزوای کامل به سر بردند و حتی به بند عمومی زندان قرچک نیز فرستاده نشدند.
تصور بیشتر مسئولان زندان این است که زندانیان سیاسی می توانند زندانیان عادی را تحت تأثیر قرار دهند. از آتنا دائمی پرسیدم، چرا زندانیان سیاسی، هنرمندان و فعالان حقوق بشر زن را به زندان قرچک منتقل می کنند؟
او در پاسخ چنین می گوید:
«یکی از سیاست های کلان جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی این است که زندانیان سیاسی با هم و در یک جا جمع نباشند تا نتوانند با هم هسته های مقاومت جمعی تشکیل دهند و کارهایی گروهی مثل دادن بیانیه، تحصن و اعتصاب را در زندان ها علیه جمهوری اسلامی انجام دهند.
یک هدف متفرق کردن زندانیان سیاسی است و برای همین، زندانیان سیاسی را به زندان های عمومی تبعید می کنند. هدف دیگر هم این است که رعب و وحشت بیشتری ایجاد کنند، هم در میان فعالان سیاسی و هم در میان خانواده و به جامعه هم این پیام را بدهند که اگر شما خلاف نظر ما کاری بکنید یا حرفی بزنید، ما شما را بازداشت می کنیم و در زندان در کنار زندانیان خطرناک قرار می دهیم و هر اتفاقی هم بیفتد ما هیچ مسئولیتی به عهده نمی گیریم.
من خود شاهد بوده ام که خیلی از زندانیان جرائم خطرناک حاضرند برای کمترین امتیازها هر کاری را انجام بدهند و به خواست رؤسای زندان ها و زندانبان ها تن بدهند. این گونه از زندانیان هر کاری می توانند بکنند، از پرونده سازی گرفته تا درگیری بدون بهانه و ضرب و جرح».
برخی از زندانیان جرایم عمومی محکوم به اعدام هستند و حتی در مواردی چندین حکم اعدام در پرونده خود دارند. به این زندانیان گفته میشود در صورت اجرای خواسته های زندانبان ها هر بار اجرای حکم به تعویق میافتد. درست است که با ارتکاب خلاف در زندان، رسیدگی به آن باعث تعویق اجرای حکم اعدام می شود و به این زندانیان فرصت ادامه زندگی می دهد، اما در واقع اغلب این اتفاقات، به گفته برخی منابع، به دستور رؤسای زندان ها رخ می دهد؛ همچنان که برای علی رضا شیر علی محمدی در زندان بزرگ تهران اتفاق افتاد و زندانیان جرائم عمومی به او حمله کردند و او را به قتل رساندند.
آتنا دائمی با یادآوری تجربه شخصی خود از چنین برخوردهایی در زندان های قرچک و لاکان می گوید، زندانیان عمومی دو بار به من حمله ور شدند و می خواستند که درگیری ایجاد کنند. آن ها بعداً آمدند از من معذرت خواستند و گفتند که ما مجبور شدیم، به ما گفتند بریزید سرش و کتکش بزنید.
آتنا دائمی می گوید، «بنابر این شک نکنید اگر زندانیان جرایم عمومی در زندان ها کاری علیه زندانیان سیاسی بکنند، به دستور نهادهای امنیتی و رؤسای زندان ها بوده است. آنها از زندانیان عادی برای سرکوب زندانیان سیاسی سوء استفاده می کنند».
بزرگ ترین زندان زنان در خاورمیانه با ۱۱ سوله و ٢ هزار زندانی:
زندان قرچک زندانی بزرگ در وسط بیابانهای ورامین است که دور تا دور آن را نیزار پوشانده است، با آفتابی داغ و شدید و بهار و تابستانهایی طاقت فرسا.
در میان اهالی محل معروف است کسانی که قتلی انجام می دهند، جنازه ها را در این نیزارها می اندازند و بعد آنجا را به آتش می کشند تا اثری از جنازه و جنایت باقی نماند.
آنچه در ادامه می خوانید، روایت آتنا دائمی از زندان زنان قرچک ورامین است؛ توصیف و ترسیم مکان و فضای زندان، جزئیاتی از شیوهٔ نگهداری زنان زندانی و نحوهٔ برخورد با آنان، و آنچه در سال های اخیر پشت دیوارهای این زندان رخ داده و همچنان در حال رخ دادن است.
آتنا دائمی چنین روایت میکند:
در داخل زندان بوی فاضلاب همیشه در فضا هست و آدم را رها نمی کند. این بو در ورودی ساختمان و همین طور در ساختمان بهداری بیشتر به مشام می رسد، زیرا چاه اصلی این ساختمان زیر بهداری است. با این همه، این بوی بد حتی در هواخوری و هوای آزاد هم زندانیان را رها نمی کند.
وارد محوطه که می شوید، سمت چپ، ساختمان اداری است و سمت راست، سالن ملاقات. جلوتر ورودی اصلی سوله هاست. در بدو ورود، اولین اتاق سمت راست، قرنطینه است. راهرویی باریک با چند تا اتاق. یکی از این اتاق ها مخصوص کسانی است که خدمات می دهند و از خود زندانیان هستند. به این زندانیان رأی کار گفته می شود. در سمت راست اتاقی وجود دارد که زندانیانی که از مرخصی برمی گردند به آنجا می روند. دو، سه اتاق دیگر هم در همین راهرو وجود دارد، برای کسانی که تازه وارد زندان شده اند و روزهای اول خود را در زندان سپری می کنند. وضع در همه بندها همین طور است. در انتهای راهرو و تخت ها و کابین ها، سرویس بهداشتی است، بعد هواخوری و بعد از آن فروشگاه زندان.
قرنطینه، کثیف ترین جای زندان:
قسمت قرنطینه هم همان جایی است که تازه وارد ها را در آنجا نگه می دارند و بدترین قسمت این زندان است. این اتاق با در آهنی از بندهای عمومی جدا شده است. می شود گفت که وضعیت قرنطینه زندان قرچک که از بسیاری از امکانات اولیه انسانی محروم است، از همه بندهای دیگر بدتر و کثیف تر است.
بسیاری از زنانی که در قرنطینه هستند، زنان معتادی هستند که به اصطلاح رایج در آنجا «پس می دهند». در نتیجه در و دیوار پر از خون و استفراغ و حتی مدفوع است. ولی مسئولان زندان به این وضعیت توجهی نمی کنند و آنجا را تمیز نمی کنند. بندهای دیگر هم همیشه کثیف هستند، اما کمی تمیز می شوند.
لباس و پوشش در زندان:
به زندانیانی که به بند عمومی فرستاده می شوند، ملحفه ای داده نمی شود. به دلایل امنیتی اجازهٔ گرفتن وسیله از بیرون را هم ندارند، چون می گویند بازرسی این لباس ها سخت است و ممکن است از طریق آن مواد مخدر وارد زندان کنند. در نتیجه زندانیها مجبورند با قیمت بالا از بوتیک زندان لباسهایی با کیفیت پایین بخرند. برخی هم که بضاعت مالی ندارند، باید لباس های کهنهٔ هم بندی هایشان را بپوشند یا برای خرید یکی دو تکه لباس مجبور به کار برای هم بندی هاشان می شوند و یا دست به هر کاری می زنند که مأموران زندان بگویند، از جمله پرونده سازی و ضرب و جرح زندانیان دیگر.
این وضعیت، سیاست سازمان زندان هاست ،چون برخی لباس ها مثل دامن، شلوارک و تاپ ممنوع است و در واقع می خواهند زندانیان پوشش متحدالشکل داشته باشند و فکر می کنند با این روش می توانند به خواسته خود برسند، هرچند زندانیان همان لباس ها را در نهایت به همان چیزی که خودشان می خواهند تبدیل می کنند. و البته، در این میان، سود کلانی هم نصیبت این بوتیک ها می شود. در بوتیک زندان قرچک گاهی کرِم های دور چشم و کرِم ضد آفتاب هم می آوردند، اما کسی توان خرید آنها را نداشت.
تنها چیزی که در بدو ورود به زندانی می دهند، یک چادر است که دیگر آن را هم پس نمی گیرند. زندانیان عمومی همه باید چادر سر کنند، اما زندانیان سیاسی مثل خود من چادر سر نمی کردیم.
وضعیت ساختمان زندان قرچک:
پس از اتاق بازرسی دری به یک راهرو خیلی بزرگ شبیه یک خیابان بزرگ باز می شود. در سمت چپ این راهرو بزرگ ۱۱ سوله قرار دارد. هر بند یک درِ کوچک دارد و پشت هر در، یک اتاق بزرگ هست که کابین، کابین است. همه بندها در این ۱۱ سوله به همین شکل هستند.
بند یک و دو، مخصوص زندانیان قاچاقچی و حمل مواد مخدر است. بند سه و چهار، مخصوص کسانی است که مرتکب قتل شده اند یا زورگیری کرده اند یا سرقت های کلان و گروگانگیری انجام داده اند. بند پنج و شش، مال جوانانی است که زیر سن ۲۵ سال هستند و فرقی نمی کند که چه جرمی مرتکب شده اند. بند هفت، بند سلامت است و مال کسانی است که سیگاری نیستند. بند هشت، بند مادران، زنان باردار و یا زنانی است که با فرزندان شان در زندان هستند و مدتی هم به بند سیاسی تبدیل شده بود، اما پس از انتقال زندانیان سیاسی به اوین، این بند دوباره فقط بند مادران بود.
زندان قرچک بند یک و دو، مشاوره هم دارد که کلاً از بقیه بندها جدا هستند و متعلق به کسانی است که حبس های سنگین و طولانی دارند، سیگار و مواد مخدر هم مصرف نمی کنند و از نظر روانی هم متعادل تر هستند و همیشه گفته می شد که از لحاظ بهداشتی هم از باقی بندها بهتر است.
ظرفیت هر یک از این بندها حداکثر ۱۲۰ نفر است، اما بسیاری شاهد بوده اند که در هر بند حداقل ۲۰۰ نفر نگهداری می شوند، طوری که خیلی ها حتی جای خواب هم ندارند و به آنها کف خواب گفته می شود.
در میان همه بندها، فقط بند مادران اتاق است و بندهای دیگر کابین است و در هر کابین ۹ نفر را جا می دهند. وضع به گونه ای است که زندانیان حتی جا برای نشستن ندارند. همهٔ تخت ها به دیوار پیچ شده است. خیلی از زندانیان قرچک قوز دارند، چون جایی برای نشستن ندارند و مجبورند لبه تختی که خیلی کوتاه است بنشیند و این قوز نشانه مشخص زندانیان قدیمی است.
در هیچ کدام از بندها هیج پنجره ای نیست. تنها روزنه به بیرون هواکشی است که در سرویس بهداشتی کار گذاشته شده است. گاهی شاید شما بتوانید از لای پره های این هواکش شب را ببینید. درهای هواخوری همه آهنی است و وقتی درِ هواخوری هم بسته می شود، شما عملاً دیگر هیچ چیز نمی بینید.
یک اتاق هم بود به اسم باشگاه که وسیله ای نداشت، اما می شد آنجا نرمش کرد که آن اتاق هم بعداً به بازداشتگاه تبدیل شد. بجز اینها، در زندان کتابخانه، آشپزخانه، آسایشگاه پرسنل و کلاس سوادآموزی و کلاس دارالقرآن هم هست که خیلی هم فعال نیست.
در کریدورهای هر بند، شاید یک یا دو تلویزیون باشد. هر بندی یک تا دو یخچال هم دارد که شاید به هرکسی فقط در حد نگه داشتن یک پنیر جا برسد.
فاجعهٔ آب و غذا در زندان:
زندانیان غذاخوری هم ندارند. همه باید روی تخت ها غذا بخورند یا در همان فضای خیلی کوچک بین تخت ها با اندازه دو متر در سه متر. به همین دلیل، زندانیان نوبتی غذا می خورند و بعد می روند و ظرف هایشان را می شویند.
غذای زندان هم خیلی افتضاح بود، واقعاً نمی شد خورد. قابلمه را که می آوردند، وکیل بند که از زندانیان بود و توسط زندانبان ها انتخاب شده بود، غذا را تقسیم می کرد. شاید به هر کس به اندازهٔ دو بند انگشت مرغ می رسید. میوه و لبنیات اصلاً نمی دادند. هفته ای شاید یک بار یک ماست کوچک می دادند.
فقط غذای بند مادران که بچه های کوچک داشتند جدا بود و تنها فرقش این بود که کمی بیشتر بود یا کمی بیشتر گوشت داشت. غذاها اغلب می ماند و کسی نمی خورد، شاید بیشتر به این دلیل که زندانیان در حال ترک اعتیاد بودند و تمایلی به خوردن غذا نداشتند.
خیلی ها مجبور بودند کنسرو بخرند یا غذاهای نیم پخته و نیم پز آماده از فروشگاه زندان بخرند، اما جایی نبود که این غذا را بجوشانند یا گرم کنند، برای همین خیلی ها هم مشکل معده داشتند، چون این غذاها پر از مواد نگهدارنده است و خیلی از زندانیان قدیمی سرطان معده هم گرفته بودند.
به طور کلی، اصلاً امکانی برای گرم کردن غذا وجود نداشت. آب جوش نبود. صبح به صبح فلاسک ها را می گذاشتند دم در. آنها را جلو درِ اصلی بند پر و پخش می کردند. یک گاری بزرگ بود که تا به بندهای پایین می رسید، آب دیگر خنک شده بود، آنهم بیشتر آب شوری که پس از جوشاندن طعم بسیاری بدی داشت. من در تمام مدتی که در زندان قرچک بودم، چای نخوردم.
یک شیر آب هم بود که می گفتند آب شیرین است، اما قابل خوردن نبود. حتی لیوان که می شستیم، لیوان پر از شن ریزه می شد. ولی خوب، خیلی ها که پول نداشتند آب بخرند، از همان آب استفاده می کردند.
فروشگاه خوراکی در انتهای هواخوری است و اغلب جلو آن صفی طولانی هست. از صبح تا ظهر باز است و خیلی چیز ها هم با محدودیت فروخته می شود، برای همین، موقع خرید درگیری هم پیش می آید. میوه هم گاهی می آوردند، اما خیلی محدود، اما همه نمی توانستند بخرند، حتی آن هایی که توانایی مالی هم داشتند.
زندگی اینگونه می گذرد:
بعد از سرویس بهداشتی در انتهای بندها، در سمت چپ چهار تا حمام یا چهار تا دستشویی که روبروی هم هستند قرار دارد، با درهای نصفه، به طوری که از سینه به بالا و از زانو به پایین کاملاً قابل رؤیت است.
درِ دستشویی ها هم کوتاه است و تهِ دستشویی، روشویی است که قبلاً از همان ها برای ظرف شویی هم استفاده می شد، اما حالا یک جایی درست کرده اند برای شستن ظرف ها.
صبح ها آمار زندانیان را می گیرند و آنها را به هواخوری می فرستند، حالا فرقی نمی کند که هوا گرم باشد، یا سرد باشد و برف بیاید. البته زندانی های سیاسی به هواخوری نمی رفتند. بعد از ظهرها هم، قبل از این که درِ هواخوری را ببندند، به همان شکل آمار میگیرند و درِ هواخوری بسته میشود و همهٔ جمعیت به داخل بندها برمیگردند.
در طول روز به هر حال یک عده در کارگاهها هستند، یک عده دارند کارهای بند را انجام میدهند و فرصتی است که فضا آرامتر شود، اما پاییز و زمستان که درها را زودتر میبندند چون هوا زودتر تاریک میشود، بهم ریختگی و ازدحام جمعیت و سر و صدا و دعوا هم بیشتر است.
در هواخوری هم جایی برای نشستن نیست. همه روی زمین می نشینند. جایی برای آویزان کردن لباس هم نیست. از یک سری بندهای آهنی زنگ زده برای آویزان کردن لباس استفاده می شد، اما کسی رغبت نمی کرد که لباسش را بر آن ها خشک کند. ما لباس هایمان را سرِ تخت های خودمان خشک می کردیم.
در هر بند چهار تلفن وجود دارد در هواخوری که صبح تا ظهر مخصوص کسانی است که داخل بند هستند، کارگاه نمی روند و رأی کار نیستند و بعد از ظهر برای رأی کار هاست که بیشتر از بقیه، زمان تلفن دارند.
رأی کاره،ا زندانیانی هستند که همه کار می کنند، از آشپزی و حمل آب جوش با گاری گرفته تا حمل وسایل فروشگاه و بوتیک. این ها در ازای این کارها زمان تلفنی بیشتری نسبت به بقیه دارند و شاید اگر تخلفی نداشته باشند، هر چهار ماه یک بار بتوانند ملاقات حضوری داشته باشند. بعضی هایشان آن موقع ماهی صد هزار تومان حقوق می گرفتند که کفاف هیچی را نمی داد.
برای نظافت هم یک سری از سوی وکیل بند انتخاب میشوند. وکیل بند را هم رئیس بند انتخاب میکند. وکیل بند چند نفر را انتخاب میکند، مثلاً دو نفر برای جارو کردن با جارو دستی. آن ها فضاهای عمومی را تمیز میکنند و هر کس باید جلو تخت خودش را خودش تمیز کند.
جدال برای تأمین معاش در زندان:
در ازای این کارها یعنی جاروکشی یا شستن دستشویی ها، هفتگی پولی را از حساب همهٔ زندانیان کم می کنند و به آنها که کار میکنند، از فروشگاه زندان جنس می دهند. اکثر این زندانیان کسانی هستند که هیچ کس را بیرون از زندان ندارند و حتی از تلفن هم استفاده نمی کنند و زمان تلفن خود را می فروشند.
در زندان ها اصولاً وضع زندانیان مالی از همه بهتر است، چون هم پول دارند و هم آدم. هر چه می خواهند می خرند و با دو تا تی شرت آدم ها را به زیر پرچم خود می شند.
برخی هم از صبح تا ظهر در کارگاه کار میکنند و کار چرم انجام میدهند یا کارهای صنایع دستی مثل گلیم و فرش که اینها را زندان میفروشد و یک درصد خیلی کمی از درآمدش را به زندانیان میدهد. این طور نیست که شما بتوانید پول به بیرون از زندان واریز کنید تا دردی از درد خانواده ات کم کنی. پول را به کارتی می ریزند که در زندان است و تو فقط می توانی با آن در زندان خرید کنی.
با این حال، خیلی از زندانیانی که مثلاً زمان تلفن خود را می فروختند یا کاردستی درست میکردند مثل قلاب بافی، شماره حساب بیرون می دادند که پول به حساب خانواده هایشان واریز شود، چون خیلی از آن ها بچه داشتند و اینطور زندگی ها را می چرخاندند.
یک سال عید آمدند و گفتند کمیته امداد نفری یک میلیون تومان عیدی داده که بعد فهمیدیم نفری دو میلیون تومان بوده و زندان خودش نیمی از آن را بالا کشیده شده است. نمی توانید تصور کنید که همین یک میلیون تومان چه هیجانی در زندان ایجاد کرده بود. خیلی ها به من مراجعه میکردند و میگفتند ما برایت اینجا خوراکی می خریم، تو به خانواده ات بگو این پول را به حساب خانوادهٔ ما و برای بچه های ما بریزند، اما چون من تلفن ممنوع بودم، نمی توانستم کمکی بکنم.
خیلی ها سیگار یا چیزهای کمیاب می خریدند تا بعد که در بند نبود، به قیمت بالاتر بفروشند. یک باکس سیگار را به قیمت یک میلیون تومان میفروختند. سوزن و فندک هم که خودش قصه ای است چون نباید در زندان باشد، اما خود زندانبان ها می آوردند و به زندانیان می دادند و بعد به جایش از آنها می خواستند که برایشان جاسوسی کنند یا آدم کتک بزنند. آن سوزن کج گاهی ۱۵۰ هزار تومن فروخته می شد.
در داخل بند، مواد مخدر هم بود. خود زندانبان ها می آوردند و خیلی راحت در داخل بند فروخته میشد. یک بار هم که آن را با سفیداب قاطی کرده و فروخته بودند، سفیداب در بند ممنوع شد.
مدل مو مردانه ممنوع!:
در داخل بند آرایشگاه هم هست در حد کوتاه کردن مو تا حد گوش و چند تا رنگ هم بود اما بیشتر دستمزد کار در آرایشگاه هم به زندان میرسید. برای همین، برخی هم داخل بندها این کارها را میکردند. کوتاه کردن مو مدل پسرانه هم تخلف به حساب میآمد و اگر کسی با هزار زحمت تیغ میزدیا با قیچیِ پارچه موهایش را کوتاه می کرد، جریمه می شد یا از تلفن و ملاقات محروم می شد. برای زندانیان سیاسی هم که پروندهٔ جدید باز می کردند.
ورودی جدید هم همیشه داستان است و باعث درگیری می شود. خیلی وقت ها هم خود زندانبان ها باعث این دعواها می شوند، چون از دعوا لذت می برند و سرگرم می شوند. زندانیان قدیمی و شرور به ورودی های جدید به چشم طعمه نگاه میکنند، چه از نظر مالی و چه جنسی و نگاه می کنند که اگر می ارزد، زندانیان جدید را به زیر پرچم خود درآورند.
زندانبان ها از این وضعیت هم سوء استفاده می کردند و اگر کسی خواسته ای داشت، می گفتند تو را می فرستیم بند سه و چهار که آدم بشی. در بند یک و دو هم زندانیان شروری بودند.
تو برو بگو مرگ بر دیکتاتور:
من در سالهای ۹۶ و ۹۷ چهار ماه در زندان قرچک بودم. درست است که بین زندانیان زن آنجا آدمهای خطرناکی هم هست، اما خیلی از آنها صادق هستند. زمان عروسی خواهرم من آنجا بودم. به من حتی اجازهٔ تلفن هم ندادند. همین بچه ها وقتی دیدند من ناراحتم، به من گفتند بیا جشن بگیریم. بیسکویت را با همان وضعیت غیربهداشتی خرد کردند، با خامه قاطی کردند، شبیه کیک شد و رویش اسمارتیز ریختند و آهنگ گذاشتند و رقصیدند. این طوری هم هستند و خیلی همدردی و همدلی می کنند.
گلرو (ایرایی) که آنجا بود، اعتصاب کرده بود که برود اوین و این زندانیان ناراحت شده بودند که چرا نمی خواهد پیش ما باشد؟ بعد من برایشان توضیح میدادم که مشکل شما نیستید، او دنبال حق خودش است.
بعضی هایشان که اینطور بودند، اگر می دیدند که تو آدمی هستی که ریشهٔ مشکلات شان را می دانی و می دانی که زخم خوردهٔ چه هستند و چرا به اینجا رسیده اند، با تو همراه می شدند. به من میگفتند: تو بیا برو بگو مرگ بر دیکتاتور، ما همراهت می شویم.
